در کتاب پوست در بازی، نسیم طالب عنوان میکند که قوانینی که افراد از آن میخواهند پیروی کنند باید عملگرایانه باشد و اگر بیش از حدی وارد تئوری شود و از حوزه عمل دور شود، به درد نمیخورند. در فصل اول کتاب در توضیح همین مورد از حوزه اخلاقیات داستانهایی را مثال میزند و مثالهایی از خرد قدیمی عنوان میکند. در بخشی از متن اشاره میکند که چطور شاید نیاز نباشد که یک قانون اخلاقی را برای همه به صورت یکسان اعمال کرد و شاید بتوان برای برخی، نسخهی خفیفتر ماجرا را اعمال کرد.
با توجه به توضیحات خود نسیم طالب، گرچه ما برای اجازه رسمی چاپ در ایران تلاش کرده بودیم و ایشان به صورت شفاهی اجازه داده بود، با این حال نسیم طالب خود میتواند مصداقی ا سوئیسی بودن برای ما در ایران باشد.
توضیحات مربوط به این موضوع را در فصل کتاب میتوانید مطالعه کنید. چند پاراگراف از همان فصل که به شروع بحث اختصاص پیدا کرده:
راو سفرا[1] و فرد سوئیسی
اخلاقیات یهودی از منظر شفافسازی، به اعتقادات آنتیپاتر نسبت به دیوژن نزدیکتر است. نهتنها باید شفافیت در زمینهی تجارت وجود داشته باشد، بلکه احتمالاً باید شفافیت در زمینهی ذهنیات فروشنده و چیزهایی که در عمق وجودش دارد نیز ایجاد گردد. خاخام شولمو ییتژاکی[2] (یا همان سلیمان اسحاق) که تحت عنوان «راشی[3]» معروف است، داستان زیر را در این ارتباط بیان میکند. راو سفرا که یک محقق قرن سومی اهل بابل و همچنین یک تاجر فعال بود، تعدادی کالا برای فروش داشت. یک خریدار درحالیکه خاخام داشت در سکوت دعا میکرد آمد و سعی کرد محصول را با همان قیمت اولیه خریداری کند، اما از آنجایی که خاخام جواب نداد، پیشنهادش را افزایش داد. اما راو سفرا قصد افزایش قیمت اولیه را نداشت و احساس میکرد باید به نیت اولیه پایبند باشد. حال سوال این است: آیا راو سفرا برای فروش به همان قیمت اولیه تعهد دارد یا باید قیمت افزایشیافته را بپذیرد؟
این میزان از شفافیت در جهانی رقابتی و بی رحمی که پر از معاملات است، خیلی هم بی معنی و غیررایج نیست، در دنیای معاملهگری که من قبلا در آن کار میکردم. خودم بارها در نقش معاملهگر با این مشکل روبرو شده ام و در این مناقشه، از اقدام راو سفرا دفاع میکنم. بیایید از منطق پیروی کنیم. طمع فروشندگان در اوایل همین فصل را به یاد بیاورید. گاهی اوقات چیزی را فرضاً به قیمت 5 دلار به فروش گذاشتهام، اما از طریق یک فروشنده با مشتری ارتباط برقرار میکنم و فروشنده با قیمتی بهتر و 5.1۰ دلاری به من برمیگردد. همیشه حس ناجوری به این ۱۰ سنت اضافه داشتم. نمیتوان آن را یک روش پایدار برای انجام کسبوکار دانست. اگر مشتری بعدها متوجه شود که قیمت اولیهی من 5 دلار بوده چه اتفاقی میافتد؟ هیچ جبرانی ارزش شرمندگی را ندارد. دریافت هزینهی اضافی مثل این میماند که کالایی بد را به مردم «بیندازیم». حالا همین نکته را به داستان راو سفرا اعمال میکنیم؛ اگر به یک مشتری کالا را با قیمت افزایشیافته بفروشد و دیگری آن را با همان قیمت اولیه بخرد و این دو خریدار یکدیگر را بشناسند، چه اتفاقی میافتد؟ اگر هر دو نفر نمایندگان یک مشتری باشند چه؟
شاید این موضوع از نظر اخلاقی ضروری نباشد، اما موثرترین سیاستی که در نهایت شرمندگی به همراه ندارد، شفافیت حداکثر است، حتی شفافیت نیات.
اما این داستان به ما نمیگوید که آیا خریدار یک « سوئیسی» بود یا نه، بیگانگانی که قوانین اخلاقی ما بر آنها اعمال نمیشود. فکر نمیکنم گونهای وجود داشته باشد که قوانین اخلاقی در قبال آنها عمل نکند یا حتی به کلی برداشته شود. بحث ما در مورد کانت را به یاد بیاورید: تئوریها برای انسان خیلی تئوریک هستند. هرقدر اخلاقیات ما محدودتر و کمتر انتزاعی باشد، بهتر جواب خواهد داد. در غیر این صورت، همانطور که در ادامهی فصل نتایج النور اوستروم را خواهیم دید، سیستم نمیتواند به درستی عمل کند. پیش از اوستروم دوست قدیمی ما فردریش نیچه به این نکته رسیده بود:
«همدردی در حق همه میتواند به مثابه ظلم در حق تو باشد، همسایهی خوب من».
بههرحال نیچه تنها کسی است که تونی چاقه (با شنیدن نقلقولهایش) گفته هیچگاه با او مناظره نخواهد داشت.
اعضا و غیراعضا
استثنا قائل شدن برای «بیگانه/سوئیسی» و بیرون گذاشتن وی از قلمرو اخلاقی ما یک کار پیشپاافتاده نیست. همه چیز نمیتواند در مقیاس بزرگتر رفته و تعمیم داده شوند و به همین دلیل است که وقتی روشنفکرها در مورد ایدههای انتزاعی صحبت میکنند، با آنها مشکل دارم. کشور یک شهر بزرگ نیست، شهر یک خانوادهی بزرگ نیست و، متاسفم، دنیا هم یک دهکدهی بزرگ نیست. دگرگونیهای مربوط به مقیاس وجود دارند که در همینجا و در ضمیمهی بخش 3 در مورد آنها صحبت خواهیم کرد.
هنگامی که آتنیها تمام عقاید را به صورت برابر در نظر گرفته و در مورد «دموکراسی» صحبت میکنند، آن را تنها بر شهروندان خودشان اعمال میکنند و بردهها یا متیکها (کسانی مثل دارندگان گرین کارت یا ویزای H-1B)در این دسته جای نمیگیرند. در همین راستا قوانین تئودئوس[4] باعث شد شهروندان رومی که با «بربرها» ازدواج کرده بودند، از حقوق قانونیشان و در نتیجه برابری اخلاقی با دیگران محروم شوند. آنها عضویت در باشگاه را از دست دادند. بنا بر اخلاقیات یهودی: تمایزی میان خونهای غلیظ و خونهای رقیق وجود دارد؛ ما همگی برادر هستیم، اما برخی بیشتر از دیگران برادر محسوب میشوند.
شهروندان آزاد در جوامع باستانی و پساکلاسیک به طور سنتی عضو باشگاهها بودند، دقیقاً با همان قوانین و رفتاری که اعضای باشگاههای شهری در دنیای امروز دارند، با همان افراد خودی و غیر خودی. همانطور که اعضای باشگاه میدانند، هدف از وجود یک باشگاه حذف سایر افراد و محدود بودن نفرات آن است. اسپارتانها میتوانستند برای اهداف تمرینی، هلوتها[5] که شهروند نبوده و همسطح بردگان بودند را شکار کرده و بکشند. اما از جهات دیگر آنها با سایر اسپارتانها برابر بودند و انتظار میرفت به خاطر اسپارتا جانفشانی کنند. شهرهای بزرگ در دنیای باستان پیش از مسیح، علیالخصوص در شام و آسیای صغیر، پر از پیمانهای برادری و باشگاه و همچنین جوامع باز و (اغلب) مخفی بودند – حتی مکانهایی نظیر باشگاه تدفین هم داشتیم که اعضای آن هزینهها را به اشتراک میگذاشتند و در مراسمهای تدفین شرکت میکردند.
مردمان امروز رم (همان کولیها) تعداد زیادی قوانین رفتاری سفتوسخت برای کولیها و قوانین جداگانهای برای غیرکولیهای غیرتمیز که به آنها پایوس میگویند دارند. همانطور که دیوید گریبر[6] انسانشناس مشاهده کرده، حتی بانک سرمایهگذاری گلدمن ساکس[7] که به طمعکاری و حرص مال مشهور است نیز به خاطر سیستم ادارهکرد همکارانه[8]، از درون همانند یک جامعهی کمونیستی عمل میکند.
بنابراین قوانین اخلاقی خودمان را اجرا میکنیم، اما محدودیت خاصی- از مقیاسپذیری- برای اجرای قوانین وجود دارد که فراتر از آن عمل نمیکنیم. نگون بختانه است، اما عمومیت موجب از بین رفتن موارد خاص میشوند. سوالی که بعدها و پس از بحث عمیقتر بر روی تئوری پیچیدگی، مورد بحث مجدد قرار خواهیم داد این است که آیا میتوان اخلاقگرایی و گستردهاندیشی را به صورت توامان داشت. از منظر تئوری آری، اما متاسفانه در عمل نمیشود. چون زمانی که «ما» یک باشگاه خیلی بزرگ میشود، چیزها تنزل پیدا میکنند و هر کس شروع به جنگیدن برای منافع خودش میکند. انتزاعی برای ما خیلی بیش از حد انتزاعی است. دلیل اصلی حمایتم از سیستمهای سیاسی که کار خودشان را با شهرداریها شروع کرده و سلسلهمراتب را بالا میروند(مثل کشور سوئیس) همین است، برخلاف شرایط معکوس که با استانهای بزرگتر شکست خورده است. نوعی از قبیلهگی چیز بدی نیست – باید فراکتال گونهای عمل کنیم که روابط سازماندهیشده و هارمونیک میان قبایل شکل بگیرند، نه اینکه همهی آنها را در قالب یک سوپ بزرگ ترکیب کنیم. در این راستا، فدرالیسم آمریکایی یک سیستم ایدهآل است.
[1] Safra
[2] Shlomo Yitzhaki
[3] Rashi
[4] Theodosius
[5] Helot
[6] David Graeber
[7] Goldman Sachs
[8] Partnership system of governance